افسوس که نامه جوانی طی شد
آن تازه بهار زندگانی دی شد
آن مرغ طرب که نام او بود
شبا فریاد ندانم که کی آمد کی شد
از آمدم نبود گردون را سود
وز رفتن ما جلال و جاهش نفزود
ور هیچکسش نی دو گوشم نشنود
که این آمدن و رفتن از قهر چه بود
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
این یک دم عمر غنیمت شمریم
فردا که از این دیر فنا در گذریم
با هفت هزارسالگان سربه سریم
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
این یک دم عمر غنیمت شمریم
فردا که از این دیر فنا در گذریم
با هفت هزارسالگان سربه سریم
با نبض همیشه در نبردم چه کنم
وز کرده خویش پند به دردم چه کنم
گیرم که ز من در گذرانی چه کنم
زین شرم که دیدی به چه کردم چه کنم
دریاب که از روح جدا خواهی شد
در پرده اسرار فنا خواهی شد
می نوش ندانی ز کجا آمده ای
خوش باش ندانی به کجا خواهی شد
کو محرم راز تا بگویم یک دم
که از اول کار خود چه بوده است آدم؟
محنت زده ای سرشته ای از گل غم
یک چند جهان بگشت و برداشت قدم
کو محرم راز تا بگویم یک دم
که از اول کار خود چه بوده است آدم؟
محنت زده ای سرشته ای از گل غم
یک چند جهان بگشت و برداشت قدم